فرشته حجاب
بسم الله الرحمن الرحیم یک روز صداى در منزل بلند شد. وقتى آمدم در را باز کردم، خانمى نیمه برهنه و بى حجاب و آرایش کرده و دست و سینه باز را مقابل خود دیدم؛ خواستم در را ببندم و به او بى اعتنایى کنم، فکر کردم همین که در خانه یک روحانى با این قیافه آمده ، شاید معایب بى حجابى را نمی داند و شاید بتوانم نصیحتش کنم. شخص گرسنه تقاضاى یک لقمه می کند، او می گوید: غذا متعلق به من است و نمى دهم! هر چه التماس مى کند او به خوردن ادامه می دهد. خانم! این چگونه آدمیست؟ جوان، اظهار علاقه می کند و زن محل نمى گذارد!
سرم را پائین انداخته و گفتم بفرمائید؟ زن مسئله اى در مورد ارث از من سؤال کرد.
من گفتم: خانم! من هم از شما مى خواهم مسئله اى بپرسم؛ اگر جواب دادید من هم جواب مى دهم.
گفت: شما از من؟ گفتم: بله. گفت: بفرمائید!
گفتم: شخصى در محلى مشغول غذا خوردن است! غذا هم بسیار مطبوع و خوشبو است؛ گرسنه اى از کنار او مى گذرد، پایش از حرکت مى ایستد؛ جلوى او مى نشیند تا شاید تعارفش کند؛ ولى شخص اعتنا نمى کند.
گفت: آن شخصِ بیرحم، از شمر بدتر است!
گفتم: گرسنه دو جور است ، یکى گرسنه شکم و یکى گرسنه شهوت.
جوان هرزه ی گرسنه شهوت، خانم نیمه برهنه و زیبائى را مى بیند که همه نوع عطرها و آرایش هاى مطبوع دارد، هر چه با او راه می رود تا خانم توجهى به او بکند و مقدارى روى خوش به او نشان بدهد، خانم به جوان اعتنا نمى کند.
جوان، خواهش مى کند و زن می گوید: "من نجیبم و حاضر نیستم با تو صحبت کنم!!!"
جوان التماس می کند، زن توجه نمى کند. »»» این خانم چگونه آدمى است؟
خانم فکرى کرد و از جا حرکت کرد و از در خانه رفت!
فردای آن روز، در منزل صدا کرد. رفتم در را باز کردم، دیدم سرهنگى دم در ایستاده و اجازه ورود مى خواهد؛ وقتى وارد اطاق شد و نشست، گفت:
" من شوهر همان خانم دیروزى هستم! وقتى که با او ازدواج کردم، چون خانواده اى مذهبى بودیم از او خواستم با حجاب باشد، گفت: بعد از ازدواج! ولى هر آنچه به او گفتم و خواهش کردم و تهدید کردم، زیر بار نرفت. ولى دیروز آمد و از من چادر و پوشش اسلامى خواست!!! نمى دانم شما دیروز به او چه گفتید! "
ماجرا را به او گفتم، او که با خود عبایى آورده بود، به من داد و تشکر کرد و رفت.
گفت و گوی فوق، بین سید روحانی امام جماعت مسجدی در تهران،
در زمان پهلوی اول (حدود سال 1323) و سرهنگ و خانمش صورت گرفته است!